ن، ن مدینه، ن بنی هاشم که چند ماه پیش، تو را بدرقه کردند اکنون تو را به جا نمی آورند. باور نمی کنند که تو همان زینبی باشی که چند ماه پیش، از مدینه رفته ای. باور نمی کنند که درد و داغ و مصیبت، در عرض چند ماه بتواند همۀ موهای زنی را یک دست سپید کند، بتواند چشم ها را این چنین به گودی بنشاند، بتواند رنگ صورت را برگرداند و بتواند کسی را این چنین ضعیف و زرد و نزار گرداند. و تازه آنها چگونه می توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است و هر چروک با کدام داغ، بر صورت نقش بسته است. امام در میان ازدحام مردم، از خیمه بیرون می آید، بر روی بلندی ای می رود و در حالی که با دستمالی، مدام اشک هایش را می سترد، برای مردم خطبه می خواند، خطبه ای که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار، آنچنان ابعاد فاجعه را برای مردم می شکافد که ضجه ها و ناله هایشان، بیابان را پر می کند: همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جای اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما بجنگند، بدتر از آنچه که کردند در توانشان نبود.»

 

+ آفتاب در حجاب - سید مهدی شجاعی

بدتر از این، در توانشان نبود!

بتواند ,نمی ,تو ,ای ,مردم ,توانشان ,چند ماه ,باور نمی ,در توانشان ,نمی کنند ,کنند که

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی نرم افزار گرافیکی iloveyou3 نگره*علیرضا زارعی تور زمینی وان از تبریز آموزش برق و الکترونیک مطالب اینترنتی گلواژه ها و سخنان فلسفی متفکرین سرتاسر دنیا وبلاگ یاسین سوری دانلود برای شما کتابخانه یادگار امام شهر محمدیه